آشیونه مشترک پر از عشق مامان جون و باباجونآشیونه مشترک پر از عشق مامان جون و باباجون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره
نازدخترموننازدخترمون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره
آیداآیدا، تا این لحظه: 5 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

هدیه خدا

6557

خاطرات نی نی

1392/10/6 0:56
نویسنده : مامان جون
119 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوست جونیاHelloیه مطلب جالب به نام خاطرات نی نی تو نت خوندنم که خوشم اومد واستون میذارم:

 شروع : تا چند وقت پيش نبودم اما حالا زندگي را شروع كرم و فعلا براي مسكن رحم را براي چند ماه اجاره كردم...البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بيرون مي اندازد و تمام وسايلم را هم مي گذارد توي كوچه...

اظهار وجود : هنوز كسي از وجودم خبر ندارد .البته وجود كه چه عرض كنم .هرچند ساعت يكبار تا مي خواهم سلول هايم را بشمرم همه از وسط تقسيم مي شوند و حساب و كتابم به هم مي ريزد ... نگران نیستم ... چون تا چند وقت دیگر انگشتان ظریفم را در اعضای مادر فرو میکنم تا مرا دریابد !!Happy Dance

زندان : گاهي وقت ها فكر ميكنم مگه چه كار بدي كردم كه مرا به تحمل يك حبس 9 ماهه در انفرادي محكوم كرده اند ؟؟؟؟!!

فرق اينجا با آنجا : داشتم با خودم فكر مي كردم اگه قراربود ما جنين ها به جاي رحم مادر در جايي از بدن پدرها زندگي مي كرديم چه اتفاقاتي مي افتاد: احتمالا در همان هفته هاي اول حوصله شان سر مي رفت و سزارين مي كردند !!! كشوي ميزشان را از طريق هل دادن با شكمشان مي بستند !!! اگر ويار مي كردند باعث به وجود آمدن قحطي مي شد!!! به خاطر بي توجهي تا لحظه زايمان هم سراغ دكتر نمي رفتند و احتمالا در اداره وضع حمل مي كردند!!! اگر بچه توي شكمشان لگد مي زد ،آنها هم فورا توي سرش مي زدند تا ادب شود !!!

عکس بی اجازه : امروز موقع سونوگرافي هرچي براي دكتر دست تكون دادم كه از من عكس نگير نفهميد،الان حسابي نگران شدم مي ترسم عكس هايم پخش شوند چون از نظر پوشش اصلا در وضعيت مناسبي نبودم...نگران

بند ناف : امروز همش مي خواستم بروم گشت و گذار اما مادر اينقدر نگران گم شدن من است آنچنان مرا با بندناف بسته است كه نمي گذارد دور شومGirl Power

موج مكزيكي : اينكه بعضي وقتها حسابي قاط ميرنم به خاطر امواج موبايل است.مادرم،نمي شود به احترام من كمتر اس ام اس بازي كني ؟

 سكوت : سرشار از ناگفته هاست ... از بس به خاطر سكوت اينجا عقده اي شدم كه تصميم گرفتم به محض تولد فقط جيغ بزنم تا تخليه شوم

چندبار مصرف : لابد شنيده ايد كه يك نفر مي رود و از فروشنده مي پرسد كه آقا نان يك بار مصرف داريد؟و فروشنده ميخندد و مي گويد مگر نان چند بار مصرف هم داريم؟؟ خواستم بگم اصلا هم خنده دار نيست اينجا هر چيزي كه به من برسد دوبار مصرف است یا حتی بیشتر !!

جغرافياي بدن : فكر كنم در قطب جنوب هستم چون در اين مدت اينجا هميشه شب است

رخصت : خب كم كم بايد گلويم را براي گريه آماده كنم مي خواهم براي خروج رخصت بخواهم . مادرم ممنونم...........ديگر مزاحم نمي شوم

اولين نفس : كمي استرس دارم همين طور كه به لحظه خروج نزديك مي شوم قلبم تندتر مي زند .همه جيز دارد از يادم مي رود و احساس ميكنم بعد ها چيزي از اينحا به خاطر نمي آورم .......آهاي من كه هنوز حرفهايم تمام نشده

لحظاتتان با شادی بادFor You

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

راضیه
6 دی 92 13:57
خییییییییییلی باحال بود
مامی رها
7 دی 92 7:14
خیلی قشنگه
زهرا
7 دی 92 14:58
خیلی جالب و زیبا بود ممنون
fariba
7 دی 92 23:48
عالیییییییییییییییییییییی
سلما(چشم براهتم کوچولو)
28 دی 92 12:38
سلام گلم خیلی زیبا بود.
باران
16 بهمن 92 14:33
اینو من الان خوندم خیلی باحال بود دلم آب شد خدا/الهی زودی نی نی نازت بیاد عزیزم
مامان جون
پاسخ
الهی نی نی شما هم بیاد بزودی عزیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد